لطفا
دماغ هایتان را نگیرید
شعرم عجیب بوی حسین می دهد
فقط
بوی یزیدی مرا نشنیده بگیرید
***
صحرا
نگاه می شود
و بچه ها
آه...
آه...
آه...
چقدر این موسیقی تشنه است!
برایم مشتی قافیه
-مشتی چرت-
نیاورید
شعرم آب می خواهد
و کمی عجیب بوی حسین می دهد
***
وقتی که دشت
سر می خورد روی نگاه معصوم دشت
و باد
خونباد می کند
خون باده می شود
مست
مست
مست
مثل شعری که عجیب بوی حسین می دهد
***
تمام حجمم را خالی می شوم
مثل خاکی که تویی
که منم
***
کربلا
عطش می شود
و شب
خار
خار
خار...
و روز
یار
یار
یار...
ای کاش همیشه شعر...
همیشه حسین...
تابستان 1385