هنوز همه چیز
مثل سه سال پیش است
تو همان تویی
و من هم
و زندگی که زورکی جریان دارد
خدا هم سر ِپاست
ایستاده
یا
نشسته
یا ....
چه فرقی می کند
تیکاها روی درختان ...
چه قدر پاهایم آبدیده اند
ولی اینجا سردآبرود نیست
تمام حجمم خل شده اند
که یواشکی شعر شوند
دلم برای شما هم نمی سوزد
[ لطفا ً نفرمائید !]
شعر به شما نیامده
که رفتنی باشد
آسمان را ...
درست مثل سه سال پیش...
...ابری است
ابر ها دودیده یا شعریده
چه فرقی می کند
که خدا همان جا ایستاده
یا "چه فرقی می کند"...
ابرها بوی دود می دهند
تو بوی شعر می دهی
و هوا بوی بوسه هایت
که بوسیده می بویند بیشتر را...
خدا لای ضجه های عیسی مریم را دیده بود
من لای این دودها "چه فرقی می کند!" را
زندگی
زورکی
زور می زند
که جریان داشته باشد
زور زورکی ...
زیر باران که می نشینی
تازه می فهمی ماهی ها هنوز بوی خانه مادربزرگ می دهند
پاهایم آب بوسیده هستند
کولاک
کولی
قلاب وکرم
تیکا
و هیچ چیز مثل سه سال پیش نیست
الا "هیچ چیز"
و خدایی که هنوز سرتاپاست
غروب ...
سه سال پیش...
من...
بوسه...
تو...
خدا ...
خدا ...
خدا ...
31 اردیبهشت 1385